تبریک روز حافظ و توضیح بیتی از حافظ

روز حافظ پیشاپیش بر دوستداران حافظ شیرین سخن مبارک باد

توضیح بیتی از جناب حافظ عزیز:

ما درپیاله عکس رخ یاردیده ایم       ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

یک نکته بایدعرض کنم برای به نثرنوشتن ومعنی کردن اشعار حافظ عزیز دربسیاری اشعارش ابتدای جمله معنی بیت از مصرع دوم شروع می شود در این بیت نیز یعنی ای کسی که از لذت شراب نوشیدن ما بی خبری تونمی دانی که ماهنگام نوشیدن شراب درجام شراب عکس یارخود را می بینیم و یک نکته دیگرعرض کنم دربعضی ازاشعار حافظ هر وقت سخن از پیاله یا جام یا ساغرمی گوید منظورش این طاق آسمان است که بشکل جام  وارونه می باشد مانند: مصرع سوم از این رباعی حافظ (لب باز مگیریک زمان از لب جام = تا بستانی کام جهان از لب جام – درجام جهان چو تلخ وشیرین به هم است = این از لب یار خواه و آن از لب جام) ودرابیاتی مانند: خورشید می زمشرق ساغر طلوع کرد = گربرگ عیش می طلبی ترک خواب کن + چوآفتاب می ازمشرق پیاله برآمد = زباغ عارض ساقی هزارلاله برآید.. بنظرمن درهمین بیت نیزمنظور شاعراز پیاله همان قوس فلکی دنیاست که معنی بیت یعنی: ای انسان هائی که از لذت مستی مداوم ما بی خبرید بدانید که مستی مشاهده تجلی یار ازلی و ابدی ما است که ما دراین پیاله واژگون دنیا می بینیم وسرمست می شویم(عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازوست.سعدی. یا به هر جا بنگرم کوه و در و دشت = نشان از قامت رعنای تو بینم.باباطاهر)

 

تکراراقتباس حافظ از دیگر شعرا

1- اقتباس از سعدی :

شیخ اجل سعدی شیرازی در اشعارش تفسیر سازی زیبا بسیار داشته است. او در اشعار عاشقانه طیباتش ید طولایی دارد. در بیتی به معشوق خود می گوید: من مانند چنگ سرم  را جلو تو پایین می آورم  تو به هر روشی که  دوست داشتی مرا  نوازش کن :

  همچو چنگم سر تسلیم وارادت در پیش         

  تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم

در این بیت سعدی  برای چنگ خیلی زیبا  تصویر سازی کرده و گفته چون  چنگ سر تسلیم فرود آورده من هم مثل آن تسلیم معشوقم و تصویر زیباترش اینکه برای با انگشتان زدن روی چنگ نوازش کردن ساخته است.حافظ نیز با سلیقه زیبای خود اینطور تصویر سازی می کندکه به معشوقش می گوید:اگر مانند چنگ در گوشه ای مرا در بغل نمی گیری که کام دلم برآید لااقل بیا و مانند نی باش و بایک بوسه لب مرا نوازش بده :

 همچو  چنگ ار بکناری  ندهی کام دلم         

 از لب خویش چو نی یک نفسی بنوازم

لازم به یادآوری است که حافظ  به همشهری خود سعدی ارادت داشته و در ابیاتی نیز از او درس گرفته و او را تقلید نموده است. مانند این بیت که سعدی گفته :

  حور فردا که چنین روی بهشتی بیند         

گرش انصاف بود معترف آید به قصور

و حافظ هم به تقلید از او گفته است :

 صحبت حور نخواهم که بود عین قصور         

 با  خیال  تو  اگر  با  دگری  پردازم..........

 

اشعار مناجات گونه

اشعار مناجات گونه حافظ  شیرین سخن            غلامعلی(امیر) صالحی

پروردگارا خبر خوش وصال تو کجاست تا جانم را فدایش کنم

چون من پرنده بهشتیم و از این دام جهان خاکی خود را رها

خواهم ساخت.:

     مژده وصل تو کو کز سر جان بر خیزم

                        طایر قدسم و از دام جهان بر خیزم

پروردگارا به عشق و محبتت قسم میخورم اگر مرا بعنوان یک

بنده مخلص قبول داشته باشی  برایم از سروری  تمام  جهان

هستی بیشتر ارزش دارد.:

     بولای تو که گر بنده خویشم خوانی

                     از سر خواجگی کون و مکان بر خیزم

پروردگارا پیش از آنکه جسم من مانند گردی به هوا رود از

اب کرم هدایت خود باران رحمتی بر این ذره ناچیز بیفشان

ای خدای مهربان پیش از مرگم مرا هدایت بفرما.:

     یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

                    پیشتر زانکه چو گردی زمیان بر خیزم

ای پروردگار بخشنده و خطاپوش از روی کرم و بخشندگیت

گستاخی های من حقیر را در گوشه تنهایی نادیده بگیر.:

     دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش

                  زین دلیریها که من در کنج خلوت میکنم

 

 

 

توضیح اشعار حافظ

بیتی از حافظ شیرین سخن:

حافظ می گوید چون من یک جرعه ی می عشق از دست ساقی ازل ابتدای

خلقت (عهد الست)  نوشیده ام تا ابد مست عشق خدایم.:

« سر زمستی بر نگیرد تا بصبح روز حشر

                  هرکه چون من در ازل یک جرعه خورد ازجام دوست »

 

توضیح اشعار حافظ

توضیح بیتی از حافظ شیرین سخن:

     مستی بچشم شاهد دلبند ما خوش است    

                                زانرو سپرده اند بمستی زمام ما

مست شدن فقط برای چشم یار ما لذ تبخش است و بس و برای همین است که برما اختیار داده اند این چنین مست شویم. این بیت نیز می تواند معانی دوگانه عاشقانه و عارفانه را داشته باشد. در معنای عرفانی یعنی مست شدن برای دیدن جلوه جانان فقط لذت حقیقی را دارد نه هیچ چیز دیگر و برای همین است که از روز ازل سرنوشت ما چنین تعین شده است که در این دنیا به عشق معبود ابدی همیشه مست شویم.

 

 

توضیح اشعار حافظ

تفسیر عشق از زبان حافظ                   غلامعلی صالحی

حافظ تعجب می کند از انسانهایی که از این موضوع غافلند که باید فکر و

ذکر انسان این باشد که به خدا عشق بورزد.و لحن کلامش را مثل قرآن

 کریم می کند که او حافظ قرآن است آنجایی که قرآن با لحن تعجب می

فرماید:آیا در خدا شک دارید؟با این همه واضح بودن جلوه ی خدا؟ آیا در

خالق آسمانها وزمین شک دارید؟ وحافظ می گوید جای تآسف است برای

کسی که از عشق خدا غافل است. در حالی که وقتی ما در این دنیا جلوه

خدا را می بینیم چیزی مهمترازعشق ورزیدن به خدا وجود ندارد.بطوری

که اگر کسی عشق پروردگاررا بفهمد جا دارد از شوق او آنقدر گریه کند

که اشکش دریا شودواو راغرق نماید واگر کسی عشق اورا فهمید وچنین

نشد جای تعجب است و بیچاره وسیاه دل انسانهایی هستند که به این دنیا

می آیند و از عشق او چیزی نمی فهمند.:

     خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق

                               تیره آن دل که دراو شمع محبت نبود

در بیتی می گوید من که به این عشق پی بردم وتا آن جایی که در توان

دارم دیگران را نیز به این عشق آگاه خواهم کرد.:

     من که ره بردم به گنج حسن بی پایان دوست

                           صد گدای همچو خود را بعدازاین قارون کنم

دربیتی توصیه می کند مانند نسیم وبلبل که به گل عشق می ورزد تو

هم عشق ورزیدن را ازآنها بیاموز و معبود خود را فراموش نکن.:

     گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن

                         گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن

می گوید به همه ی دنیا بنگر چه شگفیها دربردارد که همه مخلوق

و جلوه ی اوست پس بدون درنگ بپا خیز و به او عشق بورز و

و جانت را فدای معشوق کن.:

     خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

                     کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

می گوید هر کس به زبانی سخن از عشق تو گوید بلبلان به این

 دلیل سرمست وآوازخوانند که به وصال جلوه  یاررسیده است.:

     بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت

                  وندران برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

     گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

                   گفت ماراجلوه ی معشوق در این کار داشت

 

توضیح دوبیت عارفانه از حافظ شیرین سخن از کناب جامی از سبوی حافظ- غلامعلی صالحی:

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما       آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

 یعنی: ای محبوب من ای کسی که  ماه هم  روشنائیش راازصورت رخشان تو گرفته است و ای معشوقی که عرض و آبروی خوبان زیباروی هم  از زیبائی  جلوه گودی چانه توست.این بیت گرچه می تواندهم شاعرانه معنی شود و هم عارفانه اما بارعرفانی آن بیشتر است زیرا اغراق موجود دربیت برای معنی عاشقانه  غیر- ممکن است اما برای معنی عرفانی اغراق نیست بلکه عین حقیقت است.یعنی:ای جانانی که  تو زیبای مطلق ومنبع همه ی زیبائیها هستی و زیبائی  هر کسی  جلوه کوچکی اززیبائی بی نهایت تواست( برای  احترام  و برای رعایت قافیه و ردیف دراین بیت شما گفته  شده است)

باصباهمراه بفرست ازرخت گلدسته ای      بوکه بوئی بشنویم ازخاک بستان شما  

یعنی رخ تو گلی است که  بوی خوش آن تمام بوستان تورا فرا گرفته است وقتی  که  باد می وزد  دسته گلی ازرخسارت راهمراهش بفرست تاماهم ازبوی خوشی  که تمام خاک بوستان تو راخوشبو کرده است  بهره- مندشویم.(بوئی بشنویم غلط مصطلح است که  بجای بوئی ببوئیم بکارمی رود)این بیت نیزبیشترمی تواند عرفانی باشدتاعاشقانه چون بیت دیگری از حافظ را تداعی می کند که  کاملا عرفانی است.: بوی خوش توهرکس زبادصبا شنید- ازیارآشنا سخن آشنا  شنید.

 

 

توضیح بیتی از جناب حافظ

توضیح بیتی زیبا از حافظ شیرین سخن:

می وزد از چمن نسیم بهشت          هان بنوشید دم به دم می ناب

باز در این بیت زیبائی طبیعت را هم زمان با نوشیدن می لذتبخش دانسته یعنی: ای دوستان آگاه باشید و لحظه لحظه می ناب عرفان بنوشید چون این نسیمی که از چمن می وزد همانند نسیم بهشتی است. در مفهوم عرفانی این ابیات باید عرض کنم شاعر با آوردن کلمات بهشت ، مدام و ... در این ابیات آدم را بیاد ابیات دیگرش از جمله : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم – ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما می اندازد که در توضیح این بیت عرض کردم یعنی ای انسانهائی که از لذت مستی مداوم ما بی خبرید بدانید که مستی مشاهده تجلی یار ازلی و ابدی ما است که ما دراین پیاله واژگون دنیا می بینیم و سرمست می شویم. یک نکته دیگرعرض کنم دربعضی ازاشعار حافظ هر وقت سخن از پیاله یا جام یا ساغرمی گوید منظورش این طاق آسمان است که بشکل جام  وارونه می باشد مانند: مصراع سوم از این رباعی حافظ (لب باز مگیریک زمان از لب جام = تا بستانی کام جهان از لب جام – درجام جهان چو تلخ وشیرین به هم است = این از لب یار خواه و آن از لب جام) ودرابیاتی مانند: خورشید می زمشرق ساغر طلوع کرد = گربرگ عیش می طلبی ترک خواب کن + چوآفتاب می ازمشرق پیاله برآمد = زباغ عارض ساقی هزارلاله برآید.

توضیح بیتی از جناب حافظ. برداشت از کتاب بوسه ای از ساغر حافظ جلد1  

 نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود -  زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

یعنی زمانی که این دنیا و دنیای دیگر را هنوز خداوند بوجود نیاورده بود خداوند طرح عشق را ریخته بود و سابقه عشق دیرینه و ازلی است . از کتاب مقامات معنوی نوشته آقای محسن بینا چنین استنباط می شود که خواجه عبدالله انصاری در کتاب های عرفانیش کلمه عشق را بکار نمی برد اما از محبت می گوید اما محبتی که خواجه عبدالله گفته همان عشقی است که حافظ گفته است و مقاماتی که برای محب نام برده همان مقاماتی است که حافظ برای عاشق بکار برده است. خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین می نویسد محبت بر سه درجه است درجه اول محبتی یا اینطور بگوئیم عشقی است که از توجه یافتن به نعمت های الهی به سالک دست می دهد یعنی وسوسه های نفسانی از او دور و طاعات وعبادات در نزد او جلوه می کند.(چگونه سر زخجالت بر آرم بر دوست -  که خدمتی بسزا بر نیامد از دستم_حافظ) درجه دوم عشقی است که از نظر کردن در آیات الهی و با مطالعه صفات خداوند حاصل می شود و سالک را بذکر حق مشغول و به شهود علاقمند می سازد و اورا برای فدانمودن غیرحق ها برای رضای حق آماده می سازد. (مرا از تست هردم تازه عشقی -  تو را هر ساعتی حسنی دگر باد_ حافظ) درجه سوم عشقی است که بوصف نمی آید و خواجه عبدالله با نام خاطف یعنی رباینده از آن نام می برد و التهاب عشق او را از خلق جدا و به انزوا می کشاند و میتوان گفت ابراهیم ادهم ها بوجود می آورد و حافظ می گوید قلم هم توان وصف حال این درجه عشق را ندارد.: قلم را آن زبان نبود که سرعشق گوید باز -  ورای  حد  تقریر است  شرح  آرزومندی - حافظ  در بیتی  دیگر      می گوید: بر دوخته ام دیده چو باز از همه عالم – تا دیده ی من بر رخ زیبای تو باز است.  

 

تبریک عید نوروز

چند بیت نوروزی از جناب حافط: زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی ازاین باد ارمدد خواهی چراغ دل برافروزی این نسیم نوروزی فرحبخش از سرزمین معشوق من می آید(بهشت برایت تداعی می شود)و اگر به این نسیم التفات کنی به توانائیش پی می بری و بیشترعاشقش می شوی وکدورت ازدلت زدوده می شود و شاد می گردی. چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی تورا بخدا قسم می دهم اگرمقدار کمی هم زروسیم داری اندوخته نکن و دراین بهارلذتبخش خرج لذت زندگی کن(بارها شنیده ایم) که قارون با آنهمه ثروت به چه سرنوشتی دچار گردید. زجام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است که زد برچرخ فیروزه صفیرتخت فیروزی بلبل را ببین با نگاه به کاسه برگ گل که مانند جام است مست می شود وازسرمستی آهنگ تخت فیروزی را برآسمان نیلگون این دنیا می خواند. به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزارآی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی به صحرا برو وغمهایت را دور بریز.به گلزارها برو و غزلخوانی را ازبلبل یاد بگیر چو امکان خلود ایدل در این فیروزه ایوان نیست مجال عیش فرصت دان به فیروزی وبهروزی... وقتی که امکان همیشه ماندن دراین دنیا نیست فرصت را غنیمت بشمار با پیروزی و بهروزی به عیش بپرداز.